حاشیه(درباره ی قِیدار)

این کمترین نه خودم نه پدرم و نه جد و آبادم  نه داستان نویس بوده ایم نه منتقد داستان.

تا آنجا که ما شجره نامه مان را طی کرده ایم،از ابوی به بالا کلهم اجمعین چوپان بوده اند.

لذا این مقال نه نقد داستان است نه تحلیل داستان.

انگار کن که به رسم طلبگی خودمان حاشیه ای نوشته ایم بر کتابی که خوانده ایم.

قیدار امیرخانی از روزگار خرید های اینترنتی  و فروشگاه های زنجیره ای تو را می برد به حجره های 

بازارو کاسب های مکاسب خوانده.

از روزگار دختران بزک کرده وکافی شاپی ،می برد به روزگار لعبت های آفتاب ندیده و صورت هایی مثل

پنجه آفتاب که جز برای صلاة مغرب، آنهم در سیاهی بیرون نمی زدند.

ازروزگار مترو و پورشه تو را می برد به روزگارمینی بوس های گاراژی وصلوات چاق کردن های 14

 تایی وسیده صغری مادردوشهید که هرگاه سوارمینی بوس می شد به قاعده ی  17 نفر مسافر مینی بوس ،

17 ساندویچ نون وپنیر و سبزی خیرات می کرد...

تورا از روزگار OK OK می برد به روز های حق حق!!!

از روزگار یورو2012و رونالدو  و تیکی تاکا، می برد به گود زورخانه و .....

این کتاب برای چند شب تو را می برد به آن روزها.

البته اگرمثل من بی ظرفیت باشی یک شبه بعد از صلاة عشاء تا صلاة فجر می توانی تمامش کنی.  

دَمِ صاحِب قلم گرم که برای ساعاتی ما را از برزخ این روزها نجات داد.

مرداب زندگی همه را غرق کرده است

ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر.

قَلَمت زیرسایه عَلَم  صاحب قلمان عالم مولا علی...

ما متولدین ده ی شصت  به ته دیگ  آن دست مرام ها رسیده بودیم و کام مان با همین حق حق گوها باز شده بود.

اما نمی دانم کدام شعبده بازی که موسای نبی شاگرد اکابر اوهم نمی شود، یک هو ما را ازوسط آن معرکه 

های مردانه انداخت درآغوش مدرنیته.

باز اگر هم آغوش مدرنیته بود جای گلایه نبود.مارا انداخت پای دامن مدرنیته.افتادیم به دامن تکانی ،افتادیم به

پابوسی....نتیجه اش هم این شد که یکی از ما جماعت آخوندی برود ینگه دنیا و بنالد که: ما در حال طی

کردن پله های اولیه دموکراسی هستیم .

تا هم میایی لب باز کنی که سیصد هزار مثلِ قیداردر خون دست و پا نزده اند و پیرشان جام زهر نخورده که بشود این،؟

لبت را با جوال دوز می دوزند که برای رفع معضلات فرهنگی  باید کار فرهنگی صورت بگیرد و ما در 

شورای عالی انقلاب فرهنگی(تو بخوان فرنگی) تصمیمات عالیه اتخاذ خواهیم کرد..

انگارکن که پیشانی نوشت ما نوشته است شلغم....

کارفرهنگی نمی کنید که،کارفرنگی می کنید.عیناهرآنچه درمملکت فرنگ رواج دارد اینجا پیاده می کنید.

طابق النعل بالنعل

 البت جرَو منجَر کردن در باره ی فرهنگ با سیاستمداران عایدی ندارد.

ایراد ازهاشمی نیست ایراد ازخاتمی نیست، ایراد از احمدی نژاد هم نیست ،ایراد از خود ماست که گاهی 

آدم ها را از انقلاب بیشتر دوست داریم!

 

سید گلپای عالم

جا خالی دادی جوان!!!

درمرام مردان عالم نیست که جاخالی بدهندوقتی امام به صلاة ایستاده است و تیرباران نامردان عالم شروع 

شده.

شما جا خالی دادی اما حسین غلام کبیری جاخالی نداد وتیر باران شد!

کجا بودی فتنه ی 88 ؟

وسط معرکه فیلت یاد دماوند کرده بود؟

صاحب قلمان عالم فوت کرده است در قلمت برای یه هم چه  روزی؟

همان قدرکه اعتقاد دارم صاحب منصبان مدیریتی باید 4 واحد قیدار بگذرانند.اعتقاد دارم شما هم باید 2 واحد 

زمان شناسی پاس کنی.

آن روزها به جای جانستان کابلستان  باید آهستان تهران می نوشتی مرد!!

مگر دعوای هاشمی و احمدی نژاد بود که پا پس کشیدی که مثلا عیب ازهردوست و باید این منازعات با کار 

فرهنگی سامان یابد.

سیدِنصرالله از زیر زمین های بیروت خودش را با دو سخنرانی رساند به میدان فلسطین برای سربازی، تو 

تهران بودی نیامدی؟!!!!

اصلااگر آقا سید علی آقای خودمان همان سید گلپای باطن دار قیدارت نیست چرا نطقش عدل درست 

درمیآید؟!!

مگر به همین رییس جمهور سابقا انقلابی مان نگفت که انتصاب داش صفدرت! باعث اختلاف شدید بین 

طرفدارانت خواهد شد؟

گفت یا نگفت؟!شد یانشد؟!

مگر پیشتربه رفیق نیمه راهش نگفت پیروی ازنظام سرمایه داری دنیا دوستی می آورد،تجملات می آورد، 

سبقت مدیران از هم برای مال اندوزی می آورد.

گفت یا نگفت؟!شد یا نشد؟!

پس اگر سید گلپا عالِم باطن دار شمیرانات است  آقا سید علی آقا عالِم باطن دار عالَم است

 از کفت رفت دفاع از خانه ی آقا.

حسرتش باقیست در یوم الحسرة.   

قَلَمت زیرسایه عَلَم  صاحب قلمان عالم مولا علی...